روزهای گذشته روزهای سرنوشت ساز کشورمان بود. روزهایی که به خواست خدا به شادی و آرامش ختم شد.(البته تا الان) چون هیچ چیز در این کشور قابل پیش بینی نیست.در حالیکه همه انتظار داشتند و البته نظرسنجی ها نشون میداد ، انتخابات به دور دوم کشیده بشه، اما با اختلاف سه برابری از نفر دوم و یک درصد قابل قبول در دور اول، نتیجه به نفع آقای روحانی تمام شد الحمدالله.!!! مطلب خبری شد! ما هم تا لحظه آخر نمی دونستیم باید به کی رای بدیم. تصمیم داشتم واسه دلخوشی هم که شده به بابابزرگمون رای بدم. راستی این آرایه باطله کیه که از همشهری ما رایش بیشتر شده؟!!:) نتیجه انتخابات نشون داد، مردم ما در این هشت سال اینقدر کامشون تلخ شده که این آخرین جام سرنوشت سازی است که می چشند.به امید نجات! یا نوش داروست یا جام زهر و خلاص! حالا که دولت امید و تدبیر روی کار آمده، دلخوش به آینده ای روشن باید بود. شاید مهمترین تحول امروز ما بعد از انتخابات چهره خندان و دلخوش مردم باشه.
****
توی همین روزهای شلوغ و پلوغ اجتماعی سیاسی، که کشور آماده میشه برای برداشتن گام های تازه..... یه اتفاق بزرگ هم توی زندگی ما افتاد. صبا گلی مامان، دیگه می تونه به تنهایی بلند بشه، تا تا، قدم به قدم جلو بیاد. 4 تا قدم که برداشت، سرعت میگیره و بعد تاپی می افته. اما گریه نمی کنه. برای خودش دست می زنه. شاید می دونه چه پیشرفت مهمی داشته در بیچاره کردن مامانش! الان دیگه مامان صبا برگشته به وزن روزهای قبل از ازدواج! ظاهرا هر چی می خوریم، مثل اتم درونمون منفجر می شه و تبدیل به انرژی پایان ناپذیری میشه، که لازمه حیات یه مادره!! ( فیزیکدان هم شدیم)!