برای دخترم:صبا گلی

یادداشت های روزانه مامان صبا

برای دخترم:صبا گلی

یادداشت های روزانه مامان صبا

برای دخترم:صبا گلی

می نویسم تا بدانی دوست داشتنت همه هستی من است. می نویسم تا روزی بخوانی و بدانی دور از تو بودن دلیل بر بی تو بودن نبوده است. می نویسم برای تو دخترم : صبا

پیام های کوتاه
  • ۶ مرداد ۹۲ , ۰۰:۰۰
    قدر

۱۵ مطلب در خرداد ۱۳۹۲ ثبت شده است

روزهای گذشته روزهای سرنوشت ساز کشورمان بود. روزهایی که به خواست خدا به شادی و آرامش ختم شد.(البته تا الان) چون هیچ چیز در این کشور قابل پیش بینی نیست.در حالیکه همه انتظار داشتند و البته نظرسنجی ها نشون میداد ، انتخابات به دور دوم کشیده بشه، اما با اختلاف سه برابری از نفر دوم و یک درصد قابل قبول در دور اول، نتیجه به نفع آقای روحانی تمام شد الحمدالله.!!! مطلب خبری شد! ما هم تا لحظه آخر نمی دونستیم باید به کی رای بدیم. تصمیم داشتم واسه دلخوشی هم که شده به بابابزرگمون رای بدم. راستی این آرایه باطله کیه که از همشهری ما رایش بیشتر شده؟!!:) نتیجه انتخابات نشون داد، مردم ما در این هشت سال اینقدر کامشون تلخ شده که این آخرین جام سرنوشت سازی است که می چشند.به امید نجات! یا نوش داروست یا جام زهر و خلاص! حالا که دولت امید و تدبیر روی کار آمده، دلخوش به آینده ای روشن باید بود. شاید مهمترین تحول امروز ما بعد از انتخابات چهره خندان و دلخوش مردم باشه.

****

  توی همین روزهای شلوغ و پلوغ اجتماعی سیاسی، که کشور آماده میشه برای برداشتن گام های تازه..... یه اتفاق بزرگ هم توی زندگی ما افتاد. صبا گلی مامان، دیگه می تونه به تنهایی بلند بشه، تا تا، قدم به قدم جلو بیاد. 4 تا قدم که برداشت، سرعت میگیره و بعد تاپی می افته. اما گریه نمی کنه. برای خودش دست می زنه. شاید می دونه چه پیشرفت مهمی داشته در بیچاره کردن مامانش! الان دیگه مامان صبا برگشته به وزن روزهای قبل از ازدواج! ظاهرا هر چی می خوریم، مثل اتم درونمون منفجر می شه و تبدیل به انرژی پایان ناپذیری میشه، که لازمه حیات یه مادره!! ( فیزیکدان هم شدیم)!

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ خرداد ۹۲ ، ۰۹:۲۶
فروغ مهر


امروز یکی از معدود روزهایی است که می بینم همکارام، استادها و دانشجوها اول صبح لبخند روی لبشونه! امیدورام این شادی که توی دلم مردم هست ، پایدار بمونه.بالاخره صبح صادق رسید.

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ خرداد ۹۲ ، ۰۸:۴۷
فروغ مهر
Do not count what you have lost!
Just see what you have now!
Because past never comes back but sometimes future can give you back your lost things!
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ خرداد ۹۲ ، ۱۱:۵۱
فروغ مهر

این روزها همه سوال می کنند رای می دهی یا نه؟ به کی رای می دی ؟

آره من رای میدم . نه واسه اینکه وظیفه است. نه واسه اینکه طرفدار حزب و گروهی باشم. نه ! به خاطر اینکه دلم می خواد رای بدم. دلم می خواد حتی به اندازه نوشتن یک اسم در سرنوشت کشورم سهیم باشم. رای می دهم که اگر روزی حقی را مطالبه کردم بدانم این حق من است از کسی که به انتخاب من و تو روی کار آمده است سوال کنم. رای میدهم چون ایران خانه من است و من صاحبخانه ام. دلم می خواهد بی خیال بدگویی ها و منفی بافی های بعضی دور و بریهامان بشوم که همه اش آیه یاس می خوانند. بالاخره باید از یک جا شروع کرد. باید خواست تا رسید.

 

اما به کی رای میدم؟! این را هنوز نمی دانم. تا حالا دلم می خواست به عارف رای بدهم حتی اگر رئیس جمهور نشود. چون به مرامش و عقیده اش ایمان دارم.  اما کنار رفتن عارف با تاکید آقای خاتمی این سوال را به جا گذاشته که خاتمی چه کسی را توصیه می کند؟ و اگر عارف تنها نماینده اصلاح طلبان بود، چرا از دور رقابت کنار رفت؟ آیا این یک تاکتیک سیاسی است یا عقب نشینی سیاسی؟ من که از سیاست چیزی سر در نیاوردم!

 خیلی ها گزینه جایگزین عارف را روحانی می دانند. اما من هنوز در این شیخ خوش پوش خوش مرام و خوش خنده، راستش را بخواهید حرف تازه ای ندیدم. بیشتر به بازیگری خوب که نقشش را می داند شبیه است. حالا این بازی است یا واقعیت نمی دانم و تصمیم گیری را به روزهای نهایی موکول می کنم اما یک خاطره بگم.

دور دوم انتخابات آقای خاتمی بود. توی صف ایستاده بودم که یه خانم مسنی به من عکسی نشان داد و گفت می خوام به این رای بدم اسمش را برام بنویس. (سید محمد خاتمی ) ازش پرسیدم چرا می خوای بهش رای بدی. گفت چون سید خدا دروغ نمیگه! حرفش تو گوشمه هنوز . بعدشم که به دلم نشسته.(با خنده ملیحی که هیچ وقت یادم نمیره) فکر می کنم انتخابات دقیقا تو ایران حکم خواستگاری داره که واست میاد: باید به دلت بشینه.:))

****

بگذریم. فصل گرم تابستان و روزهایی که نمی گذرد! اینقدر اتاق گرم است که موش آبکشیده می شوم. تعطیلات تابستانی هم که نداریم و تا ساعت کاری کم شود دو هفته ای مانده. فعلا هوا هم مثل تنور انتخابات داغ است ما می پزیم یا رئیس جمهور نمی دانم:)

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ خرداد ۹۲ ، ۱۴:۰۳
فروغ مهر

تعطیلات زود گذشت. صبح شنبه رسید و ما بازهم ساک صبا را بستیم و راهی خانه مامان شدیم. بنده خدا ها تازه همین صبح از سفر رسیده بودند. مامان از بازار مرزی جلفا برای دختر یک لباس خیلی شیک آورده. برای من هم یک روسری . همش دلهره داشتم که اگر صبح دیر برسند من صبا را کجا بگذارم.

این چند روز کنار صبا بودن خیلی متفاوت بود. اول که به چادگان رفتیم و دو شبی را در هوای خوب و پاک آنجا کنار زنده رود گذراندیم. همراه با دوستان و عمه آقای همسر که به تازگی با پسرشان از امریکا امده اند. این دیدار فرصت خوبی بود تا بخشی از زندگی مردم در آمریکا بیشتر آشنا شویم و از عمق جان آه بکشم که :مرگ بر آمریکا!!!!(شما فکر کنید از حسودیه) مهمترین نکته ای که در صحبت های آقای مهدی پسر عمه همسر قابل توجه بود، نظم و قانون زندگی شهروندی در آمریکا بود. برایمان از خیلی جنبه هایش گفت. از بیمه ، درمان، مسکن، وام، حتی خرید از فروشگاه های معتبر، قیمت ها و درآمدها. تجربه شنیدنی خوبی بود.

همه اینها به کنار، صبا خانم جیغ جیغی در یک محیط جدید قرار گرفته بود. نه میشد آزاد گذاشتش که هر کار دوست دارد بکند، نه میشد محدودش کرد. برای همین تا تونست جیغ زد. هر جوری بود سرش را گرم می کردم . با تاب بازی، اسباب بازی، گردش . با اینکه دختر کمی هم ناخوش احوال بود اما خدا را شکر، زود خوب شد و در این سفر کوتاه خیلی اذیت نشد. قبلا گفته بودم سفر با یک بچه نوپا واقعا سخته. حتی گفته بودم که دیگه تا بزرگ نشه سفر نمی رم اما آدمها فراموش کارند! بالاخره که بچه ها هرچه بزرگتر می شوند شکل و نوع دردسرهاشان هم بزرگ می شود!(یه حرف کلیشه ای اما کاربردی)

***

داشتم تقویم رشد ذهنی صبا را  نگاه می کردم. برایم پیشرفتش محسوس و جالب است. الان درست یک تقلید کننده ماهر شده است. کافی است یک کاری را جلوش انجام بدیم سریع خودش آن را تکرار می کند. مثلا یاد گرفته تا توی ماشین بشیند دنبال فلش ضبط است. بعد فلش را در میاورد و می خواهد خودش آن را بزند. یا یادگرفته مهره های رنگی را درست در گردونه بازی بیاندازد. جای همه چیز را می داند. وابستگی عجیبی به باباش پیدا کرده. واژه های جدیدی را هم یادگرفته . مثلا وقتی ازش بپرسیم ببعی میگه : جواب میده بع بع. کلاغه میگه: باق، باق(این ق اول نمیاد رو زبونش) ازش بپرسیم شیرین چی می خوره میگه: آببب. صبا چی می خوره : به به. یه چیزای دیگه هم میگه که مامانش هنوز نتونسته ترجمه کنه :)))

****

در آخر هم چند خط از شعر ناب خواجه شیراز از خواجه شیراز تافل زدیم به نیت دوستی که این آمد:

عجبا!!!

نه هر که چهره برافروخت دلبری داند

نه هر که آینه سازد سکندری داند

نه هر که طرف کله کج نهاد و تند نشست

کلاه داری و آیین سروری داند

تو بندگی چو گدایان به شرط مزد مکن

که دوست خود روش بنده پروری داند

غلام همت آن رند عافیت سوزم

که در گداصفتی کیمیاگری داند

وفا و عهد نکو باشد ار بیاموزی

وگرنه هر که تو بینی ستمگری داند

بباختم دل دیوانه و ندانستم

که آدمی بچه‌ای شیوه پری داند

هزار نکته باریکتر ز مو این جاست

نه هر که سر بتراشد قلندری داند

مدار نقطه بینش ز خال توست مرا

که قدر گوهر یک دانه جوهری داند

به قد و چهره هر آن کس که شاه خوبان شد

جهان بگیرد اگر دادگستری داند

ز شعر دلکش حافظ کسی بود آگاه

که لطف طبع و سخن گفتن دری داند

 

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ خرداد ۹۲ ، ۰۹:۱۰
فروغ مهر
هوا را بو مىکنم.نه سمى دارد نه سیاهى.عطر سرو مىبویم و عصاره بید.اینجا هر دم و بازدمى تنفس عشق است.کنار صباگلى و باباش قشنگى هاى طبیعت دیدنى تر شده.
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ خرداد ۹۲ ، ۱۰:۴۷
فروغ مهر
" Choose your friends with caution; plan your future with purpose, and fram your life with faith..."
THOMASS MONSON
دوستانت را با احتیاط انتخاب کن، برای آینده برنامه داشته باش. و زندگی ات را در چهارچوب ایمان قرار ده..توماس مانسون
************
خوابیده بود. کنارش دراز کشیدم. چشمای بسته اش شروع به تکان خوردن کرد. پره های بینی اش تکان خورد. ابروهاش بالا و پایین شد. بعد یواش یواش سرش را به سمت سینه ام نزدیک کرد. همونجا خوابش را ادامه داد. ... از اینکه پناه و آرامش دختر هستم احساس غرور می کنم. 
**********
مادرم داشت از خواهرم آبجی شیرین تعریف می کرد: به به چه دختری دارم. چه خوشگله و .. خدایش این آبجی ما دوست بداری و ناز شده ها. (نگاه ما نکنید که از دست رفتیم) منم حسودیم شد. نه واسه اینکه مامان از من تعریف نمی کنه. دخترم را بغل کردم و گفتم اهکی. خوشگل زیاد پیدا میشه تو دنیا . اما یکی خوشگل من نمیشه!! حالا من تعریف کن از زیبایی دختر و آبجی شیرین و مامان مات به من نگاه کنند!!! آخه آدم این قدر غیرتی! خوب ما هم دخترداریم دیگه
****
یکی از خوش شانسی هام توی زندگی داشتن همین دختره. هرچی میگذره صبا بیشتر نشون میده که دختر باباشه. و وقتی باباش هست مامان را فراموش می کنه. این واقعا یه فرصت طلایی که من یا به خودم برسم یا به خونه. از این دو حالت خارج نیست. دختر داشتن نعمت بزرگیه. البته شوهر خوب داشتن ورای این حرفها.(آقای همسر عزیز :مخلصیم)
۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ خرداد ۹۲ ، ۱۱:۵۳
فروغ مهر

چند سال پیش که تو روابط عمومی خبرنگار بودم. به مناسبت 30 امین سالگرد تاسیس دانشگاه صنعتی اصفهان (بعد از انقلاب) قرار شد ویژه نامه ای منتشر کنیم. من هم با چند تا از چهره های سرشناس کشور که یا تحصیل کرده دانشگاه یا استاد دانشگاه بودن مصاحبه کردم. یکی از اون چهره ها آقای دکتر عارف بود.تلفن منزل ایشون را از طریق مدیرمان گرفتیم و قرار شد شب مصاحبه تلفنی انجام دهیم. شب سر ساعت تماس گرفتم و گوشی را پسرشان جواب داد. بعد از چند دقیقه آقای عارف پشت خط آمد و مصاحبه شروع شد. با دقت و حوصله به سوالهام جواب داد. دلم می خواست به عنوان یک خبرنگار، اون مصاحبه حضوری بود. دیشب که تو خبر دیدمش، صداش و آرامشی که داشت تو گوشم تداعی شد. گفتم کاش شماره اش را یکجا نگه داشته بودم و زنگ می زدم دوباره بهش می گفتم آقای عارف موفق باشی!

 نمی خوام بگم با ایده ها و برنامه هاش صد در صد موافقم ولی امیدوارم رئیس دولت آینده با منطق و اخلاق و بردباری و علمش، کمی بیشتر هوادار منزلت و جایگاه زنان ، دانشگاهیان و مردم کوچه و بازار باشه. حالا چه دکتر عارف باشه و چه هر کس دیگری.

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ خرداد ۹۲ ، ۱۲:۲۰
فروغ مهر
Prefect kindness acts without thinking kindneness.Laos Tzu
مهربانى بدون تأمل بى نقص ترین مهربانى است.
۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ خرداد ۹۲ ، ۱۰:۵۸
فروغ مهر
Don't let today's disappointments cast a shadow on tomorrow's dreams.....
اجازه نده ناامیدی امروزت سایه بندازه رو آرزوهاى فردات.
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ خرداد ۹۲ ، ۱۴:۵۵
فروغ مهر