قرار نبود آن روز دنیا بیاید هنوز 10 روزی به دنیا آمدنش مانده بود. اما درد ناشناسی داشتم . حسی به من می گفت وقتش رسیده. رفتم برای معاینه دکتر. دکتر گفت همین الان باید بری بخوابی (عصر پنجشنبه ساعت 7 شب) ! اورژانسی اورژانسی! جلوی میز سرپرستار ایستاده بودم تا تشکیل پرونده بدهم. گفت دکتر نوشته اورژانسی عصر پنجشنبه کادر اتاق عمل سزارین از کجا برات بیاریم!؟ تو واقعا حالت بده؟! راستش خودم هم نمی دونستم حالم چشه! توی شوک بودم که یعنی داره دنیا میاد؟! هیچی نخورده بودم. هرچی می خوردم احساس تهوع داشتم. حتی حس نداشتم شرح حالم را توضیح بدم. اونوقت فکر نمی کردم که فردا روز مادره! فقط به این فکر می کردم که بچه ام سالم دنیا بیاید . یک ساعت بعد، صبا به دنیا آمد.سال گذشته ی( قمری ) صبا این روز به دنیا آمد. این روز که روز مادر است. روز تولد بهترین مادر دنیا. خدا بهترین هدیه دنیا را به من بخشید. شب میلاد حضرت فاطمه ، من مادر شدم. هیچ چیز برایم قشنگ تر از این اتفاق نبود. همه چیز سریع اتفاق افتاد. وقتی چشم باز کردم و بهوش شدم اولین کلمه ای که گفتم : :" بچه ام "؟ بچه ام" آقای دکتری بالای سرم آمد با لباس سبز و گفت دخترت خوب است.
دوباره خوابیدم. با خیال آرام. وقتی از اتاق بیرون آمدم چهره شوهرم را دیدم خوشحال بود.صدا می زدم محمدم! مامانم می گفت محمد این بلا را سرت آورده! به به چه بلای شیرینی...
چند دقیقه بعد دوباره به هوش آمدم. صدای ملچ و ملچ انگشت خوری دخترم صباگلی بود. اینقدر گرسنه بود که انگشتش در دهانش بود و صدای مک زدنش را می شنیدم. مادرم گفت فروغ جان پاشو بچه ات را شیر بده گرسنه است! برای اولین بار صبا را در آغوشم گذاشتن و شروع به شیرخوردن کرد. بهترین لحظه دنیا بود. انگار سالهاست که من مادر بوده ام. حسی آشنا که در وجودم شعله ور شده بود. خیلی زود باورم شد که نفسم به نفس صبا بند است. خواب از چشمم رفت. اما دنیا در آغوشم بود. بیداری از این لذت بخش تر کجا بود. لبهاش سرخ بود و ناخنهاش نارنجی. انگار یک فرشته سفید رو از آسمان در دلم افتاده بود.
اسم صبا را از روی حافظ برایش انتخاب کرده بودیم (ای صبا نکهتی از خاک ره یار بیار - ببر اندوه دل و مژده دیدار بیار)
اما به خاطر اینکه در روز مادر و تولد حضرت فاطمه دنیا آمد و به یاد مادربزرگ مرحومم نام گوش دیگرش را فاطمه خانم خواندیم.
همه این ها را گفتم که بگویم من امسال یک مادر واقعی هستم. به شوهرم گفتم هیچ هدیه ای نمی خواهم. وقتی به صبا نگاه می کنم انگار هر روز از خدا هدیه ای نو میگیرم. گفتم وقتی او را در کنارمان داریم و با هم شادیم بهترین هدیه را داریم.هدیه من این است که شادی و آرامش زندگیمان را در کنار دخترمان حفظ کنیم.
****
روز مادر را به مادرم، مادر همسرم و همه دوستان مادرم و همه مادران و زنان سرزمینم تبریک میگویم. هیچ نعمتی بالاتر از مادربودن و هیچ لذتی بهتر از حس آغوش مادر نمیشود.خدا مادرهایتان را حفظ کند.