برای دخترم:صبا گلی

یادداشت های روزانه مامان صبا

برای دخترم:صبا گلی

یادداشت های روزانه مامان صبا

برای دخترم:صبا گلی

می نویسم تا بدانی دوست داشتنت همه هستی من است. می نویسم تا روزی بخوانی و بدانی دور از تو بودن دلیل بر بی تو بودن نبوده است. می نویسم برای تو دخترم : صبا

پیام های کوتاه
  • ۶ مرداد ۹۲ , ۰۰:۰۰
    قدر

بهترین آهنگی که شندیدم تو این روزهام...

میگی دلتنگ دستامی شبا سرده

تموم لحظه ها دردن گلا زرده

میگی دلتنگ مهتابی هوا ابره

جدایی بعد من شبهاتو پرکرده

مارو خواب میکنه انگار صدای تیک تیک ساعت

همه بغضای دلتنگی فراموش میکنیم راحت

به هم بر میخوریم هر شب

عجب دنیای کوچیکی

چه زود گم میکنم اما عجب بن بست تاریکی

تو میدونی و من میدونم و خونه

که این غربت همین امشب رو مهمونه

صبح فردا دوباره هردومون راضی

از این تکرار بیهوده از این بازی

پی خوشبختی میگردیم پی فردا

میون کاغذ و آهن تک و تنها

مارو خواب میکنه انگار صدای تیک تیک ساعت

همه بغضای دلتنگی فراموش میکنیم راحت

به هم بر میخوریم هر شب

عجب دنیایه کوچیکی

چه زود گم میکنم اما عجب بن بست تاریکی

تو میدونی و من میدونم و خونه

که این غربت همین امشب رو مهمونه

صبح فردا دوباره هردومون راضی

از این تکرار بیهوده از این بازی

پی خوشبختی میگردیم پی فردا

میون کاغذ و آهن تک و تنها

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ خرداد ۹۴ ، ۱۰:۳۴
فروغ مهر
همواره لحظه دیدار 
در نبرد شرم و گناه 
از دست می رود 
و ناگزیری به 
لبخندهای مرسوم از پشت پرده 
دلبسته باشی
زیستن با رویایی در ناممکن
فراموشی حقیقت است 
که عشق شوکران ماست
و زمان حجمی از تصور می شود
در لحظه ای بی مرور
آنگاه که این سروده 
فرجام یک رسوایی شاعرانه باشد. 
فروردین 94
۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ فروردين ۹۴ ، ۱۳:۴۲
فروغ مهر
مدتی قبل همکاری عزیز و زحمت کش پسر 5 ساله دردانه اش را از دست داد. در یک سانحه دلخراش... دو سال قبل تر پسرک پدرش را از دست داده بود و در این مدت همیشه سراغ پدر را می گرفته. در تمام مدتی که این حادثه ناگوار برای همکارمان پیش آمده، از ذهنم دور نشده. چقدر آزمون های خدا سخت و سنگین است. و کسی نمی داند در پس این همه سختی ، کدام نتیجه شیرین می تواند این مادر داغدار و غم دیده را آرام کند؟! مادری که هنوز در شوکی سنگین است و حتی نمی تواند گریه کند. 
دیروز هم خبر گرفتم که یکی از بستگان فرزندشان ایست قلبی می کند و با تلاش پزشکان به دنیا و به آغوش خانواده برمیگردد. خدا را شکر کردیم و تولد دوباره اش را شکر گفتیم و از خدا برای همه پدران و مادران ، شادی و آرامش در کنار خانواده را خواستیم. 
داشتم همه این تلخ و شیرین ها را کنار هم می گذاشتم. همیشه بین تقدیر و جبر زندگی دچار تردید بوده ام. اما هر چه گذشته و اتفاقات بیشتری را در زندگی خودم و اطرافیان دیده ام ، به اراده خدا بیشتر ایمان پیدا کردم. حکمتی که ما از آن بی خبریم. نمی خواهم خودم را فریب بدهم که ما هیچ کاره و هیچ کاره ایم و اوست که برای ما رقم می زند. نه! بلکه ما نگهبانان زندگی خود و عزیزانمان هستیم که باید آگاه و هوشیار با زندگی روبرو شویم. تا به سمت و سویی که او می خواهد حرکت کنیم. و بدانیم اگر همه آنچه که باید انجام داده ایم، نتیجه حکمتی است که پیش روی ماست و باید در برابر آن تعظیم کنیم. 
***
برای این دو عزیز می نویسم

نترس دلبندم از تنهایی
روح من در تو جاری است
گوش کن به صدای من 
لالایی است که شب ها گرمت می کند 
صبحانه ای شیرین است که شادابت می کند
آغوش امنی است که به فردا می سپاردت
نترس دلبندم...
من با تو آواز می خوانم 
با تو به بهشت می آیم 
تا قصه هایی تازه از پریان بشنویم
هر وقت تنها شدی نیلبک بزن
آواز بخوان 
پرواز کن 
دستت را به دست باد بده تا
عطر تو را برایم بیاورد
و هر روز 
مرا برای یک پیاده روی
 کنار خدا دعوت کن...

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ فروردين ۹۴ ، ۰۹:۵۷
فروغ مهر

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ فروردين ۹۴ ، ۱۳:۴۵
فروغ مهر

یکسال جدید شروع شد

سالی که گذشت با وجود تو دخترم ، هر روزش بهترین بود. 

یکسال بزرگتر شدی و من بزرگتر 

امسال سومین بهار زندگیت را هم می بینی . و من از لحظه لحظه قد کشیدن و بالندگی و شیرین زبانی ات سرشار از شوقم. 


درونم پر از حس های ناشناحته است. از هر جایی و هر فکری می گریزم تا در خلوتم به خودم به تو به آینده مان بیاندیشم

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ فروردين ۹۴ ، ۱۳:۳۵
فروغ مهر

این زخم کهنه 

گواه حفاری های بیشمار درونم است 

لوله هایی که سینه ام را شکافته است 

تفااله روزهای به جا مانده را 

به سمت مغز خام بالا نشین می ریزد

رگ های مسدود در فاصله آخرین دیدار 

در نوسان است 

چاقو را بر این زخم کهنه بگذار

حالا از همه دنیای چهارگوش

تو ماندی و این قلب بی صاحب 

بگذار آخرین زخم به جا مانده از من 

در سینه دیگری، 

درمان شود....

فروغ

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ دی ۹۳ ، ۱۰:۵۶
فروغ مهر

بازهم جا مانده ام با اضطراب دیگری

می کشم بر چشمهایم نقش خواب دیگری

بالهای ارزوهایم شکسته بی تو و

میروم تا شهر رویا با شتاب دیگری

روزهایم تیره و شب های من تاریک تر

هست تا اندیشه فردا سراب دیگری

تا کجا باید دوید و تا کجا باید کشید

گامهای خسته را در منجلاب دیگری

دوستان بر من حذر دادند و من در اشتباه

هستیم در چاه کردم با طناب دیگری

 انعکاس چشمهایت در دلم تابیده بود

 این زمان در من بتابان بازتاب دیگری

خسته از دنیای وارون خسته از تنهاییم

می سرایم بعد از این اشعار ناب دیگری

فروغ.14دی ماه 1393

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ دی ۹۳ ، ۱۲:۰۰
فروغ مهر

غم یعنی من

غم یعنی ما

ای یار !

مگر ما چه می‌خواستیم که حقمان نبود؟

- تنها عشق

تا همدیگر را دوست بداریم

و از میان این همه درد

مقدّر نبود که تنها

ما دو نفر این چنین آزار شویم.

برای آن که «ما» شویم

«تو» و «من» را کم داشتیم

تو را برای بوسه‌ای

و مرا برای نان.

آنان به ما دشمنی ورزیدند

آنان که نه عشقمان را می‌توانستند دید

و نه هیچ عشق دیگری را.

آن بیچارگان

همچون صندلی‌های یک اتاق خالی

چون غبار و خاکستر

در هم تنیدند

تا صورتک‌های زشتشان

در رنگارنگی شفق محو شد.


شعر: پابلو نرودا

ترجمه: مسعود شیربچه

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ دی ۹۳ ، ۰۹:۴۹
فروغ مهر

پیاز ها را رنده کردم و توی مشتم فشار دادم تا آبش گرفته بشه... پوست دستم شروع کرد به سوختن. با آب شستم. یک بار. دو بار... فایده نداشت... سوزش دستم ربطی به پیازها نداشت... خودم را جای مادری گذاشتم که باید صورت خودش را برای تولد پسرش آراسته می کرد ... دستم دیگه نمی سوزه.. نه روحم داره می سوزه...

****

حالم از دنیایی که درش هستیم بهم می خوره. دیشب فیلمی درباره زندگی ماقبل تاریخ می دیدیم . احساس کردم شبیه دایناسورهای منقرض شده ای هستیم که افتادیم به جان هم... گور پدر تمدن و بشریت...

***

دخترم برای آینده ات دلواپسم و این دلواپسی را نمی دانم کجا درمان کنم.

***

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ مهر ۹۳ ، ۰۹:۱۹
فروغ مهر
نبودم. خیلی بد بود که نبودم.اما به قول شاعر هستم اگر میرم...
کمتر از چند روز به دومین تولد صباگلی مامان مونده . در دلم غوغاست.
اوضاع کاری با تغییرات اساسی روبرو بوده و همین باعث کم کاری و کمرنگی این وبلاگ بود.
صبا حالا به مهد کودک میاد. خیلی سخت بود جدا شدن از محیط خونه و وابستگیش به مامان مینا . اما حالا با خاله اعظم مهد حسابی خو گرفته و فکر میکنم در نوع روابطش، نوع رفتارش و نظمش مهد کودک موثر بود.
دخمل قشنگم احساساتش را خیلی خوب نشون میده. از خودش دفاع می کنه و حقش را می شناسه. (این صفت ماله منه) حسابی داره در وجودش نهادی میشه. به وسایلش، به همه چیزهایی که بهش تعلق داره احساس مالکیت داره. هنوز خیلی کلمات را کامل نمیگه . اما جمله های دو کلمه ای و 3 کلمه ای میگه. برام شعر جوجه جوجه طلایی را که یادش دادم با آهویی دارم خوشگله می خونه. هرچیش یادش بیاد را میگه و من باهاش همراهی می کنم. کلن با هم خیلی حال می کنیم... برای تولدش هنوز هیچ ایده ای ندارم.کمممممممممممک
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ ارديبهشت ۹۳ ، ۱۵:۲۰
فروغ مهر